کتاب شکسپیر و شرکا

اثر جرمی مرسر از انتشارات مرکز - مترجم: پوپه میثاقی-ادبیات کانادا

فقط چند جفت جوراب كهنه و نامه هاي عاشقانه، و پنجره هاي رو به نوتردامرا براي همه ي شما مي گذارم تا لذتش را ببريدد، و مغازه ي خنزر پنزري عزيزتر از جانم را كه شعارش اين است:«با غريبه ها نامهربان نباشيد. مبادا فرشتگاني باشند در لباس مبدل»ممكن است بدون بر جا گذاشتن نشاني اي از خودم ناپديد شوم، اما همين قدر بدانيد كه ممكن است در سرگرداني ام به دور دنيا همچنان مشغول راه رفتن در ميان شما باشم . كلمات بالا از جرج ويتمن صاحب كتابفروشي «شكسپير و شركا» است؛ كتاب فروشي پاريسي خارق العاده اي كه شخصيت اصلي اين داستان است. جرمي مرسر نويسنده ي اين رمان، چنان كه شرحش را خواهيد خواند، مدتي را ‍‍"شكسپير و شركا" گذرانده است. كتاب او كه شرح ماجراي پر كشش همين اقات است با دو عنوان مختلف به زبان انگليسي منتشر شده است؛ «زمان آن جا سبك مي گذشت» و «كتاب ها، باگت ها و ساس ها» و نيز به چند زبان ديگر هم ترجمه شده


خرید کتاب شکسپیر و شرکا
جستجوی کتاب شکسپیر و شرکا در گودریدز

معرفی کتاب شکسپیر و شرکا از نگاه کاربران
حس من موقع خوندن شکسپیر و شرکا، پرواز به زمستونی بود که میون سرماش نشستی کنار یه شومینه ی قدیمی و یه کتاب شیرین و گرم در کنار نور شمع داره آرامش جهانت رو بهت برمیگردونه. آرامشی که خیلی وقتا فقط میون یه کتابفروشی و قفسه های کتاب به دست میاد.

شکسپیر و شرکا، به سادگی لقب یکی از ساده ترین و شیرین ترین کتاب هایی که تابحال خوندم رو متعلق به خودش کرد. نمیدونم چه چیزی میتونه قشنگ تر باشه از خوندن روزمرگی های افراد توی کتابفروشی؟ اون هم نه یک کتابفروشی معمولی، بلکه شکسپیر و شرکا.

جرمی خبرنگار جنایی از کانادا، به دلایلی مجبور به مهاجرت به پاریس میشه... بدون هیچ پول و یا برنامه ای. و دست تقدیر جرمیِ داستان رو به سمت کتابفروشی شکسپیر و شرکا هدایت میکنه، و اینجاست که با این کتابفروشی و خصوصیت جذابش آشنا میشیم؛ یعنی اسکان دادن به کسانی که جایی برای موندن ندارن، کاری که سالهاست داره انجام میده، و بین اون نفرات چه نویسنده هایی که شب و روزشون رو بین دیوارهای شکسپیر و شرکا سپری نکردن.

جرج - صاحب این کتابفروشی - یه آدم معمولی نیس... غیرعادی و عجیبه، اما دوست داشتنی و جذاب. چون آدمیه که اگه موش ها با باقیمونده ی جویده های پولش برای خودشون خونه درست کنن، خدا رو شکر میکنه که کتاب هاش قربانی موش ها نشدن. چون آدمیه که کتابفروشی ای داره که آدم های بی خانمان رو اسکان میده، بهشون اتاقی برای خواب میده و کتابی برای خوندن. و چون آدمیه که به کتاب خوندن و کتاب فروختن اهمیت زیادی میده و حاشیه های شغل کتابفروشی براش مهم نیس. حتی با اینکه جرج ویژگی های خاص دیگه ای هم داره، همینها کافی ان تا این شخصیت برای خواننده عزیز بشه.

زبان کتاب فوق العاده گرم و صمیمیه، و قول میدم خیلی زود خودتون رو میون شکسپیر و شرکا پیدا کنید... میون کتاب و کتاب و کتاب، میون کلی مشتری و گردشگر، میون ساکنان موقت این کتابخونه، میون عطر کتاب های قدیمی، و در کنار جرجِ دوست داشتنی.

در شبی سرد و بارانی
اگر سری به پاریس زدید
و به مغازه ی شکسپیر رسیدید
می تواند جای دلنشینی باشد

چرا که شکسپیر شعاری دارد
شعاری دوستانه و خردمندانه
با غریبه ها نامهربان نباشید
مبادا فرشتگانی باشند در لباس مبدل


خرداد 96

مشاهده لینک اصلی
گاهی خیال تابیده در متن مدهوشم می‌کند، آن‌چنان که نمی‌توانم بپذیرم، چرا خیال بر جهان مسلط نمی‌شود و واقعیت را متلاشی نمی‌کند؟ گاهی، به ندرت البته، واقعیت به طرز باشکوهی جلوه‌گر می‌شود. دوباره مدهوش می‌شوم. برای حالت اول مثال‌ زیاد دارم. برای حالت دوم فعلاً می‌توانم شکسپیر و شرکا را مثال بزنم. باور می‌کنم که واقعیت می‌تواند تا این اندازه براق و درخشان باشد، می‌تواند همزمان که دنیا فلاکت و بدبختی را توی سرت می‌زند به تو معجزه‌هایی در حد و اندازه‌ی قرن بیست و یکم نشان بدهد. راویِ رمان آدم خاصی نیست، ابداً ژست آدم‌های خاص و روشنفکر و همه‌چیز بلد را نمی‌گیرد و می‌فهمم که نمی‌توانم بین «هر چه زودتر به انتها رسیدنِ کتاب» و «دلتنگی برای فضایِ رمان بعد از تمام شدنش» یکی از انتخاب کنم. دست آخر صد و چهل صفحه‌ی پایانی را سه ساعته می‌خوانم و جمله‌ی آخر همان نقطه‌ی شروع دلتنگی است؛ «زندگی اثری در حال تکمیل است».

مشاهده لینک اصلی
همانطور که هر عاشق کتاب می داند، چیزی در مورد یک کتابفروشی خاص وجود دارد، اما معروف، شکسپیر و شرکت در پاریس دوباره سطح دیگری است. او ابتدا در سال 1919 توسط سیلویا بیچ در سال 1919 تأسیس شد و اولین بار اولیس را از طریق جویس توزیع کرد و در میان دوستانش اسکات فیتزجرالد و همینگویی شمارش کرد. جورج ویتمن پس از مرگش، این سهام را خرید و مجددا خود را به فروشگاه خود اختصاص داد. در اصل لو Mistral نامیده می شود، آن را به نام شکسپیر و شرکت در 400 سالگرد تولد Bard's نامگذاری شده است. ویتمن همیشه سرگردان بوده است، قدم زدن در سراسر ایالات، مکزیک و آمریکای مرکزی. خیریه و مهربانی که مردم در سفرهایش به او نشان دادند، فلسفه خود را الهام بخشید: «برای غریبه ها نباید بیگانه باشید، تا آنها فرشتگان را در لباس پوشیدن بپوشند.» کتابفروشی برای تبدیل شدن به یک خلوت و سکونت برای شاعران و نویسندگان مشتاق و تعدادی از کارکنان در فروشگاه نیز زندگی می کردند. او آنها را Tumbleweeds نامید؛ آنها چندین مسئولیت داشتند، اما آنها شامل ایجاد یک کتاب زندگی نامه کوتاه، کمک به چند ساعت در روز در کتابفروشی و خواندن یک کتاب در روز بود. Mercer از روزنامه نگاری شروع به کار کرد، گزارش دادگاه ها و اخبار دیگر را برای مقاله محلی گزارش داد . پس از اینکه با یک تماس جنایی تماس گرفت، تصمیم گرفت که او برای امنیت خود کانادا را ترک کند. او در پاریس وارد آنجا می شود و می گوید که می تواند یک پناهگاه باشد. ویتمن می گوید که او می تواند برای مدتی باقی بماند و می گوید که می تواند در اتاق آنتیکویو اقامت کند، اما او باید به ساکن فعلی، شاعری به نام سیمون، بگوید که پس از پنج سال زمان برای او حرکت است. سیمون ثابت می کند گریزان است، و زمانی که او با او به عقب بر گردیم به تصویب اخبار او به نظر می رسد فراموشکار. آنها در یک دوره زمانی برای او می آیند، اما زمانی که مرسر می گوید سیمون نتوانست برود، صحنه را انتظار می برد، اما ویتمن آن را می فهمد. همانطور که او در زندگی پاریس و کتاب فروشی قرار می گیرد، او شروع به دوست داشتن می کند دیگر افرادی که در آن زندگی می کنند ویتمن مردی است که مورد علاقه خود را جمع می کند، مرسر در یک نقطه، قبل از اینکه آخرین عضو جدید او را غارت کند، تبدیل به یک می شود. این کمی بی نظیر است، او برای همیشه پول را در کتاب ها می کشد، تعدادی از دزدی های ناخواسته وجود دارد، و افراد جدید همیشه وجود دارند و دیگران در حال حرکت هستند. آنها باید مکان هایی را برای حمام و حمام پیدا کنند و پول خودشان را کم کنند، کورت ارزان ترین و بهترین مکان ها برای خوردن است. برای یک بار آنها توسط یک عضو کارمند سفارت نیوزیلند تغذیه می شوند و باید به دزدی و سکوت بپردازند تا آنها دستگیر نشوند. و در این جا مفرط، چیزهای بزرگ ظهور کرده اند. تصور می شود که حداقل هفت کتاب در آنجا نوشته شده است و چندین بار که آغاز شده یا درک شده است. این یک کتاب واقعا دوست داشتنی بود برای خواندن. مرسر کتابفروشی و شخصیت های بسیاری را برای زندگی به ارمغان آورده است و در آن زمان طعم زندگی پاریسی را به ما می دهد. برخی از قطعات خنده دار نیز وجود دارد که آنها کمی نزدیک به قانون می شوند. ویتمن کاملا یک مرد است، ناقص اما سخاوتمندانه، این کتابفروشی است که او به جهان داده است در حال حاضر در دستان امن در حالی که دختر خود را در حال حاضر آن را اجرا کنید. باید روز یک بار آن را پرداخت.

مشاهده لینک اصلی
‡ ‡ O'OUSU UƒOªO§OU O§US † Ù ... O³OªU در OUOO'OOe O®USU \"ما ... Ù ‡ O³O®Oª OUO O§OO§U اØØÙ † Ø '.

مشاهده لینک اصلی
مرسر تاریخچه بزرگتری از شکسپیر و شرکت را با داستان شخصی خود در زندگی کتابفروشی برای چندین ماه در سال 2000 ترکیب می کند. او یک روزنامه نگار کانادایی است که خبرنگار رسمی جرم بوده است اما با نامگذاری یک منبع و با ترس از زندگی او، به عنوان نویسندگان به انجام پاریس، فرار به پاریس. هنگامی که او از کتابفروشی بازدید کرد و تقریبا به یکی از اجراهای عجیب و غریب روز یکشنبه خود دعوت شد، او تقریبا از پول خارج شد. در آنجا او متوجه شد که جورج ویتمن از نویسندگان و هنرمندان دعوت کرده است تا در مغازه زندگی کنند، و آن را به عنوان یک کمون به عنوان یک کسب و کار (احتمالا بیشتر از یک کمون، در واقع، با توجه به جورج از حس کسب و کار و او را یک کارت واقعی، حمل کمونیست) مرسر می خواست در شرایط .George شرایط برای â € œTumbleweedsâ € œ، به عنوان او به نام مهمانان خود (و خود را به عنوان خود را در ورود خود را در پاریس)، سه برابر بود: برای خواندن یک کتاب در روز، کمک در فروشگاه و یک زندگینامه یک صفحه ای را برای آرشیو خود بنویسید. مرسر یک شرط اضافی داده شد: برای اخراج سیمون، یک شاعر ضد اجتماعی که در چند سال گذشته در اتاق عتیقه زندگی کرده بود و شروع به جلوگیری از ورود مشتریان به خود کرده بود. مرسر خود را به این همه با خود انداخت. او با همسرش Tumbleweeds دوست بود و آموختن چگونه با استفاده از دوش عمومی، روزهای بازار روزانه و یک آشپزخانه دانشجویی نزدیک به آن، برای پنی ها زندگی کند. مهم این است که او نزدیک به خود جورج شد و به جزئیات بیشتر در مورد آینده آگاهانه و جورج گذشته فکر کرد. - بررسی کامل من: http://www.noseinabook.co.uk/2015/11/ ...

مشاهده لینک اصلی
همیشه احساس می کنید که همه چیز را شگفت زده می کنید - شغل، صورتحساب ها و دیگر تعهدات دیگر؟ خوب، دوستان من، شما این کتاب را دوست دارید. مرسر به دلیل برخی شرایط فراتر از کنترل او، از خانه کانادایی خود فرار کرد و پناهگاه شکسپیر و شرکت، کتابفروشی مشهور پاریس را یافت. مهم این است که توجه داشته باشید که این جزیره سیلویا شکسپیر و شرکت نیست، بلکه جورج ویتمن شکسپیر و کمپانی - یک کتابفروشی و نویسنده فلوکور است. ویتمن - هیچ ارتباطی با والت ویتمن ندارد (بله - این سؤال مطرح می شود) - بیش از پنجاه سال است که فروشگاه را اداره می کند و نام آن را با اجازه خانم بیچ (که فروشگاه اصلی را زمانی که نازی ها فرانسه را اشغال می کردند بست ) خاطرات مرسر زندگینامه و روایت سفر و عکاسی همیشه سرگرم کننده پاریس، ویتمن و مخالفان بانک چپ است. هیجان انگیز، رنگارنگ، جذاب و آموزنده -Time بود نرم اینجا @ مناسب برای دوستداران کتاب، و هر کسی که تا به حال فانتزی در مورد گرفتن sabbitical از عمق عمیق خود را از تعهد و مسئولیت. لذت بردن.

مشاهده لینک اصلی
برای من، این کمی جالب بود که من هم در همان زمان و در S \u0026 amp؛ C در همان زمان به عنوان مرسر بود، بنابراین من می دانم تمام شخصیت های او در حال نوشتن است. چیزی که جالب است این است که من به سختی می توانم او را به یاد داشته باشم و مطمئن هستم که او به من یادآوری نمی کند یا فکر می کنم فقط به عنوان یکی از معدود گذرای او اشاره می کنم. نمی توانم دوش، آشپزخانه یا توالت داشته باشم و دیگران تا حدودی یک کلاسیک برای من کسی دعوت نامه ای به سفارت نیوزلند نداشت، شاید من به اندازه کافی بلند نبودم. یکی دیگر از نکته جالب توجه من این است که مرسر به نظر می رسد همان فردی را که در کتاب «سفر ناومد» خودم انجام می دهم، خجالت می کشم. جورج در واقع یک جنجالی جالب است که من نیز آن را نوشتم. من معتقدم اگر مرسر خودخواه است - بسیاری از نویسندگان ما هستند. من کمی حسادت دارم. او توانست کتابی را از آن به دست آورد که هر یک از ما بتواند این کتاب را نوشته باشد. من نیز کمی حسادت او را ساخته است و هنوز هم موفق به ساخت خانه خود را فرانسه، اما من او را محکوم نمی کند. این هم عادلانه است که بگویم من اینجا زندگی نکرده ام و شاید آنقدر بزرگ باشد که ممکن است از بیرون به نظر برسد (یا این که - این هنوز یاد گرفته نشده یا به دست آمده). این کتاب تا جایی که من می توانم به یاد بیاورم منطقی در زمینه آن است.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب شکسپیر و شرکا


 کتاب 365 روز بدون تو
 کتاب آفرینش نوآوری فناورانه
 کتاب مهندسی دیواره های شیبدار سنگی
 کتاب ناداستان خلاق
 کتاب برنامه نویسی کاربردی بینایی ماشین در اندروید با OpenCV3
 کتاب خودآموز تصویری Access 2016